ضرب المثل انگلیسی با معادل فارسی 1
- توضیحات
- زیر مجموعه: آموزشی
- دسته: ضرب المثل های انگلیسی
- منتشر شده در 11 مرداد 1394
- نوشته شده توسط مدیریّت
- بازدید: 13870
ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پند آموز در پس بعضی از آن ها نهفته است.
بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند ، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست ، با این حال ، در مکالمات به کار میرود.
« ضرب المثل » به معنای مَثَل زدن ( به فارسی : داستان زدن ) است.
به طور کلی ضرب المثل را می توان به این شکل تعریف کرد :
سخنان برجسته ، روشن ، پند آمیز و مستقل که در زبان مردم رایج است.
ضرب المثل ها بخش مهمی از فرهنگ و زبان یک ملت را شامل می شوند و اغلب به شکل یک نثر کوتاه بیان می شوند و استفاده از آنها در گفتار و شنیدار موجب جذاب تر شدن آنها می شود.
ضرب المثل ها در تمامی زبان ها رایج بوده و مورد استفاده روزمره قرار می گیرند اما نکته مهم این است که بدانیم هر ضرب المثل در هر زبان بر اساس داستان ها و اتفاقاتی که در آن فرهنگ و زبان رخ داده است بیان شده اند و اگر همانندی در زبان دیگر داشته باشند این همانند با ترجمه معنایی آن ضرب المثل به زبان دیگر ، در آن زبان شناخته نخواهند شد بلکه هر ضرب المثل در زبان هدف دارای معادلی است که شاید ترجمه معنایی آن اصلا به ضرب المثل مورد نظر ما هیچ شباهتی نداشته باشد ولی منظوری که در آن زبان از ضرب المثل فوق برداشت می شود یا پیامی که آن ضرب المثل در آن زبان به مخاطبان خود می رساند ، دقیقا برابر با همان منظور و مفهوم و پیامی باشد که ضرب المثل دیگری با ترجمه معنایی کاملا متفاوت در زبان ما می رساند.
لذا برای یافتن معادل های مناسب برای یک ضرب المثل در زبان هدف ، نیاز به مطالعه مفهومی و پیامی ضرب المثل های زبان فوق می باشد تا بتوان ضرب المثل متناسب و همراستا را در زبان هدف یافته و از آن برای مکالمه بهتر به آن زبان استفاده کرد.
همانطور که استحضار دارید ما فهرستی از مهم ترین و پر کاربرد ترین ضرب المثل های موجود در زبان انگلیسی را به همراه معادل فارسی آن ها آماده کرده ایم که تقدیم حضور مخاطبان گرامی می داریم.
البته از آنجا که تعداد این معادل ها بسیار زیاد است ما فقط به مهم ترین ها و کاربردی ترین ها بسنده کرده و آن ها را در چند مطلب جداگانه ارائه خواهیم کرد که این مطلب شامل بخش اول این معادل ها می باشد.
مرغی که در هواست نباید به سیخ کشید
|
First catch your hare, then cook him
|
یکی به میخ و یکی به نعل زدن
|
To run with the hare and hunt with the hounds
|
زیره به کرمان بردن
|
To carry coals to Newcastle
|
همرنگ جماعت شدن
|
To go with the stream
|
آسمان را به زمین دوختن
|
To move heaven and Earth
|
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی
|
Physician, heal thyself
|
آب در هاون سائیدن
|
To milk the ram
|
کسی که بچه خود را نزند روزی به سینه خود خواهد زد
|
Spare the rod and spoil the child
|
کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد
|
The shoemaker's wife goes the worst shod
|
کاچی به از هیچ چیز است
|
Half a loaf is better than no bread
|
خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو
|
When in Rome, do as the Romans do
|
از دنده چپ برخاستن
|
To get out of bed on the wrong side
|
سگ سگ را نمی خورد
|
There is honour among thieves
|
دندان اسب پیشکشی را نمی شمارند
|
One should not look a gift horse in the mouth
Beggars can’t be choosers
|
تا تنور گرم است باید نان پخت
|
Strike while the iron is hot
|
با یک گل بهار نمی شود
|
One swallow does not make summer
|
باد آورده را باد می برد
|
Light come, light go
|
نانش در روغن است
|
His bread is buttered on both sides
|
یک تخته اش کم است
|
He is a button short
|
سرنا را از ته گشاد آن زدن
|
To put the cart before the horse
|
به ساز کسی رقصیدن
|
To dance to a person's tune
|
حساب حساب است، كاكا برادر
|
Bargain is bargain
|
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
|
Nothing ventured, nothing gained
|
نه خود خورد نه کس دهد، گنده کند به سگ دهد
|
He is a dog in the manager
|
چون گردکان بر گنبد
|
Like water off a duck's back
|
مثل خر در گل مانده
|
Like a duck in thunderstorm
|
شاهنامه آخرش خوش است
|
All is well that ends well
|
کبوتر با کبوتر باز با باز
|
Birds of a feather flock together
|
آب در هاون سائیدن
|
To bite a file
|
نخود هر آشی بودن
|
To have a finger in every pie
|
دست و پا چلفتی است
|
His fingers are all thumbs
|
بی خبری خوش خبری است
|
no news is good news
|
آتش را دامن زدن
|
To pour oil on the fire
|
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
|
There is no smoke without fire
|
نمک خوردی نمکدان مشکن
|
Don't bite the hand that feeds you
|
از چاه درآمدن و در چاله افتادن
|
To fall from the frying pan into the fire
|
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
|
A burnt child dreads the fire
|
بى خبرى , خوش خبرى
|
No news is Best news
|
شتر ديدى , نديدى
|
You see nothing, You hear nothing
|
عجله كار شيطان است
|
Haste is from the Devil
|
آدم عجول [دست پاچه] کار را دوبار می کند.
|
Haste makes waste
|
گذشته ها گذشته
|
Let bygones be bygones
|
مستى و راستى
|
There is truth in wine
|
نو که اومد به بازار كهنه شد دل آزار
|
Out with the old , in with the new
|
هر فرازى را نشيبى است
|
High places have their precipices
|
هرکه ترسید مرد , هر كه نترسيد برد
|
Nothing venture , nothing have
|
ارزان خرى , انبان خرى
|
Don't buy everything that is cheap
|
آشپز كه دو تا شد آش يا شور ميشه يا بي نمك
|
Too many cooks spoil the broth
|
انگار آسمون به زمين افتاده
|
It is not as if the sky is falling
|
اندكى جمال به از بسيارى مال
|
Beauty opens locked doors
|
آدم عجول كار را دوباره ميكنه
|
Hasty work, Double work
|
آدم دانا به نشتر نزند مشت
|
A wise man avoids edged tools
|